می توان بر جهت تقدیری فایق شد

گاهی اوقات با وجودی که هیچ اعتقادی به تقدیر و قسمت روزگار نداریم آینده را با سکوت و رخوت و بی تحرکی خود به سرنوشت می‌سپاریم.
یا در نوع عکس‌العملمان تردید داریم یا واقعه پیش آمده فرای آن چیزی بوده که انتظار داشتیم.

یه حبه انگور از یه خوشه انگور    یا     یه خوشه انگور از تاکستان

یه پرنده‌اس که از پرواز خود خسته‌ا

رضا ادعا داشت: که هیچ وقت یا حداقل‌اش می‌گفت فلان وقت!
من اما می‌گفتم هر وقت شد
، شد.
رضا زد زیر حرفش خیلی زود.
من هم نیمچه راهی رفتم و برگشتم خیلی زود.
الان هم که با هم صحبت می‌کنیم دلتنگی‌هامان یکی شده و در آنچه که دلگیرمان می‌کند مشترکیم.
مثل اینکه از این فضا باید فاصله گرفت که عجب فضایی شده.
شاید دوباره شروع کردیم خیلی دیر.

« بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم .»

 

حرف زدن با دست

چند وقتیکه تو موود مطلب نوشتن نیستم برای همین دیر به دیر up date می‌کنم حتی انگیزه‌ای برای comment گذاشتن هم ندارم .
 فعلا علی‌الحساب مطلبی را که دیروز روزنامه ایران در مورد دست دادن نوشته بود را می‌نویسم تا ببینیم چی می‌شه:
 
اسرار نهان دست دادن شما
حرف زدن با دست:

 امروزه نحوه دست دادن ما مثل شکل حرف زدن و راه رفتن‌مان بخشی از شخصیت خاص ما را تشکیل می‌دهد .مطمئنا انسان‌های اولیه نمی‌دانستند چندین هزار سال بعد از آنها شکل و فرم دست دادن آدمها می‌تواند گوشه‌‌هایی از شخصیت و یا وضعیت روانی را آشکار کند. این بار که با کسی دست می‌دهید با دقت بیشتری به شکل دست دادن او توجه کنید .شاید بتوانید اطلاعات بیشتری در مورد آنها نظریات و شخصیت‌شان کشف کنید . روانشناسان و محققینی که سالهاست بر روی این موضوع فعالیت می‌کنند نتایج تحقیقات خود را اینطور خلاصه کرده‌اند:

  ۱) کسانی که محکم دست می‌دهند و دست طرف مقابل را کامل در دست می‌گیرند معتقدند در روابطشان قدرت بیشتری دارند و یا به دنبال اعمال این نظر هستند . اگر قصد اعمال قدرت نداشته باشند می‌خواهند حسن‌نیت‌شان را نشان دهند و انتظار دارند طرف مقابل هم به طریقی پاسخشان را بدهد.

  ۲) اگر کسی آهسته وبا نوک انگشتانش دست می‌دهد به احتمال زیاد از ماهیت رابطه موجود مطمئن نیست .این شکل دست دادن بیشتر در افراد محتاط و فروتن دیده می‌شود .اگر این نوع دست دادن همراه با نشانه‌های دیگری مانند نگاه کردن به اطراف و یا فاصله گرفتن از شما باشد متاسفانه به هیچ وجه معنی جالبی ندارد . این شخص علاقه خاصی به برقراری ارتباط با شما ندارد !

  ۳) افراد برونگرا که معمولا گرم و دلپذیر به نظر می‌آیند یک راز بزرگ دارند . دست دادن اغلب آنها با حرکات شدید همراه است . آنها معمولا هیچ قصد خاصی از این کار ندارند .بنابراین بهتر است حساب خاصی برای رابطه‌ای که با آنها شکل شکل می‌گیرد باز نکنید .این افراد  اجتماعی با پیدا کردن علاقه‌مندیهای جدید در افراد جدید روابط تازه برقرار می‌کنند و برای آنها تعدد روابطشان اهمیت خاصی دارد.

  ۴) اما بعضی ها زمان دست دادن با دست دیگرشان بازو و یا شانه طرف مقابل را می‌گیرند. حتما شما هم احساس برتری آنها را زمان انجام این کار درک کرده‌اید . معمولا کسانی که از لحاظ سنی، موقعیتی و ... در مرتبه بالا‌تری قرار دارند برای نشان دادن تواضع و دوستی‌شان چنین حرکتب انجام می‌دهند . البته بعید نیست این روش دست دادن را در افراد خودپرست و متکبری که خودشان را برتر از دیگران می‌دانند نیز مشاهده کنید:

  ۵) کسانی که مدت طولانی‌تری دست می‌دهند و یا از هر دو دستشان استفاده می‌کنند می‌خواهند پیام خاصی را به طور ناخودآگاه به شما منتقل کنند و به نوعی شما را تحت تاثیر قرار دهند . این کار به ندرت بدون منظور خاصی انجام می‌شود و فرد نازنینی که با هر دو دست با شما دست می‌دهد به احتمال زیاد در ادامه از شما تقاضایی خواهد داشت . بهتر است خودتان را آماده کنید تا در شرایط خاص بتوانید تصمیم‌گیری درستس در مقابل تصمیم گیری آنها انجام دهید اگر هم چیزی مطرح نشد بهتر است خودتان بگردید تا در ضمیر پنهان آنها خواسته واقعی‌شان را کشف کنید.

  ۶) و نهایتا گروهی از مزدم هستند که هیچوقت برای دست دادن پیش قدم نمی‌شوند . بلکه همیشه منتظر می‌مانند تا دیگران دستشان را دراز کنند . اگر این رویه دائمی باشد نشاندهنده شخصیت کم حرف و خجالتی است. اما در شرایط خاص نشاندهنده عدم تمایل فرد به برقراری ارتباط است.

همه مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند:

داریم اسباب کشی می‌کنیم حسابی وقتم گرفته‌اس.یک سری آرشیو روزنامه دارم که خیلی جا گرفته مادرم اصرار داره که اونها رو دور بریزم منم برای اینکه سروصدای مادرم درنیاد زود رفتم اونها رو بسته بندی کنم که این زود تبدیل شد به چند ساعت!
تمام شماره‌های هفته‌نامه کاریکاتوری توانا را ورق زدم وکلی خاطره برام زنده شد.روزنامه‌های سال ۷۸ را هم ورق زدم روزنامه نشاط ، صبح‌امروز ، خرداد ماهنامه‌های ایران‌فردا ،
پیام‌امروز  هر کدام از تیترها برام یادآور حال و هوای آن زمان : 
 پوزخندی به خودم و امثال خودم زدم که به چی دلخوش بودیم چی شد! فکر کنم شاید هم زیاده خواه بودیم و هم عجول و دولتمردانمان را نشناخته بودیم با هر های و هویی انتظار تغییرات عظیم را داشتیم افسوس! ولی تجربه‌ای بود سکوت حال ما هم نتیجه همان تجربه ها است یقین دارم که زیادند کسانی که سکوت پیشه کردند که شاید برای پالایش افکار گذشته باشد باید بیشتر بدانم تا بیشتر پالایش کنیم بیشتر و بیشتر بگذریم...
یکی از این نشریاتی که ورق می‌زدم شماره ۱۲۸ نشاط (۱۹ مرداد ۱۳۷۸) بود. ۱۵ مرداد همان سال پرویز شاپور در گذشت در همان شماره یادی از او و مطلبی از لیلی فرهادپور که حاصل جمع‌آوری چند مطلب و مصاحبه چاپ شده بود . چون سالروز آن نزدیک است وممکنه من آن زوان فرصت نداشته باشم از حالا یادی از او که طراح و پایه‌گذار کاریکلماتور می‌کنم.
در آن مطلب دست‌خطی از عمران صلاحی چاپ شده:
شاپور جان!
می‌گفتی وصیت کرده‌ام سنگ قبرم را پشت و رو بگذارند تا بتوانم با مطالعه نوشته های آن اوقات فراغتم را پر کنم.
می‌گفتی سنگ قبری را دیدم که رویش نوشته بود :با مقدمه استاد نفیسی.
می‌گفتی کنار سنگ قبر بزرگی سنگ قبر کوچکی دیدم .بعدا معلوم شد که آن سنگ قبر کوچک غلطنامه سنگ قبر بزرگ است .
می‌گفتی گدایی مرده بود و روی سنگ قبرش سوراخی به اندازه یک سکه ایجاد کرده بودند که رهگذران به او کمک کنند.
می‌گفتی عده‌ای را دیده ای که روی سنگ قبری با قلم و چکش دارند کار می کنند . تو پرسیده‌ای شما چه کاره‌اید و اینجا چه کار می‌کنید ؟ آنان جواب داده‌اند ما مامور ثبت احوال هستیم . این مرحوم در زمان حیاتش تقاضای تغییر نام کرده بود حالا با تقاضای او موافقت شده است.
شاپور جان!
بالاخره روی سنگ قبر خودت هم سنگ تمام گذاشتی !
من برایت اشک نمی‌ریزم چون باورم نمی‌شود که مرده‌ای .منزل عوض کرده‌ای . به زیارتت می‌آیم .شاید دو تا کمپوت هم برایت بیاورم.
                                                         عمران صلاحی
۱۶/۵/۷۸

بازم سلام:

از آخرین باری که update  کردم تا حالا وقفه زیادی افتاده هم سرم شلوغ بود هم یه مدت بلاگ آسمونی خراب بود و خرابی کامپیوترم هم از طرف دیگه نورعلی نور شده بود .

سر قرار بچه‌های blogsky هم رفتیم بد نبود خاصیتش برای من این بود که عده زیادی به دوستانم اضافه شدند و امیدوارم که با آنها بشتر آشنا بشم و یک کار جمعی با هم انجام بدیم و اینکه عده‌‌‌ای از دوستان مجازی به دوستان تبدیل شدند.

این بلاگ آسمونی هم بعد از اون خرابی comment ها را برداشته کامنت های دیگه هم نمی‌شه گذاشت چون تو این چند تائی که دوستان گذاشتند هر پیغام مختص مطلب خاصی نیست و برای همه مطالب اون پیغام رفته می‌شه در هر صورت اگر درست نشد یه درست حسابی اش را میذارم .تا بعد...

وقت کمه...

« کلاغی در ذهنم؛
سنگ‌پاره‌ای در دستم؛

من از خودم می‌ترسم. »

نگاهم به بالا بوده؟

از این حقیقت می‌ترسم ،نمی‌تونم قبولش کنم، به غیر از این عادت داشتم
حتی تصور همین را که حالا بهش واقعیت می‌گن را، گناه می‌دانستم.
هنوز به این واقعیت عادت ندارم ، تحملش خیلی سخته... سخته...
می‌دانم بعدها کم‌کم عادت می‌کنم ولی این را هم می‌دانم که هیچ وقت عادی نمی‌شه
همیشه یک نقطه خیلی خیلی کوچیک هست که ثابت می کنه این حقیقت، وجود داره!
تو این لحظات مثل یک افیونی دنبال حقیقت تازه‌تر می‌گردم تا حقیقت فعلی را به غیر حقیقت تبدیل کنه.
اصلا هیچ اعتمادی به ثابت های تصوراتم ندارم ، همه‌شون متغیرند
چقدر بی‌اعتمادی عذاب آوره!

وقتی مهره‌های گردنم درد می کنه
باید فهمم،
زیاد به پایین خیره شدم یا
نگاهم به بالا بوده.