محلل گیر نیامد

دیگه اونقدر آپدیت نکرده بودم که پسوردم فراموشم شده بود .
حالا هم بیکار شدم که دارم می لاگم اینترنت پر سرعت دارم و نا محدود هم سایتها رو هم سر زدم و از اینکه بوش اتنخاب شده ناراحتم گفتم چی کار کنم بهتر از آپدیت کردن و جواب دادن به تعداد انبوه کامنت هایی که در پست های مختلف جواب ندادم و همه از جواب ندادن هایم با من قهر کردند.


نمی دونم دانیال چرا فیلتر شده!

تا سه نشه...

این سومین باری است که از دیر به دیر آپدیت کردن خودم می نویسم...

 

در شرع وقتی که مردی سه بار زنش را طلاق می دهد یا به اصطلاح سه طلاقه می کند حکم است! که زن باید مدتی به عقد مرد دیگری در بیاید (چه دایم چه موقت) تا بعد از طلاق با این مرد (به این مردان که همیشه آماده عقد کردن این گونه زنان هستند محلل می گویند*) دوباره به عقد مرد خودش! در بیاید.

 

الان نمی دانم تکلیف من چیه؟ باید ID و password خودم را به کس دیگری بدم یه مدت اینجا رو آپدیت کنه بعد خودم هکش کنم دوباره اینجا بنویسم؟

 

*مرده خور اصطلاح بهتری است.

 

وقتی حرفی نیست...

وقتی حرفی برای گفتن نداریم نباید آپدیت کنیم دیگه مطمئن شدم :

من هم که بیشتر از یکماه است که آپدیت نکردم پیش خودم فکر کردم برای چی باید وقت خودم و دیگران را با نوشته هایی که به درد کسی نمی خورد بگیرم پس سعی می کنم از این به بعد فقط وقتی که چیزی برای گفتن دارم آپدیت کنم .

بیشتر از یکماهه که به روز نکردم یکی اینکه مشکل فنی داشتم (مشکل فنی اعم از کامپیوتر و خطوط ارتباطی)  و دوم اینکه از تعطیلی وبلاگ عمو رضا جو گیر شدم و ...

تکلیف روشن نیست...

«آجیل ها و تقویم

به بهار گواهی می دهند

اما در این میان

 تکلیف بخاری

روشن نیست!»*

امروز هم هوا بهاری نبود ،حداقلش بهاری اردیبهشتی نبود تا حال به یاد ندارم در اردیبشت ماه مجبور شوم کاپشن به تن کنم هر چه اواخر زمستان هوا گرم بود در عوض بهار دارد تلافی می کند.

 

* از سید حسن حسینی

با تاخیر

نه اینکه حالم گرفته باشه ،نه! آپدیتم نمیاد .باید سال نو را تبریک می‌گفتم که نگفتم باید یه پست مناسب با این فضا می‌نوشتم که نکردم فکر کنم موقتی باشه خودم صبر می‌کنم تا ...

در ضمن توی پست قبلی کسی به من نگفته خفه شو همینطوری نوشتم فکر کردم تناقض خوبی باشه.

...

خفه شو!

        خفه شو!

               خفه شو!

وچه مؤدبانه این کلمات بر زبان جاری می‌شد!

از هر دری سخنی

 از این تعبیر زیدآبادی خوشم اومد: «جنبش اصلاحات در ایران مانند بیماری است که هرگاه پزشکان از آن قطع امید می کنند، علائم حیاتی از خود بروز می دهد. مسلماً همان طور که یک پزشک انسان دوست حق ندارد، علائم حیاتی بیمار بدحال خود را نادیده بگیرد، یک اصلاح طلب مسئول نیز نمی تواند به نشانه های احیای احتمالی روند اصلاحات بی اعتنا باشد ... »(شرق)

 

دیروز با حسین رفتیم گاوخونی سینما فلسطین که هنوز نرسیده بود زود گرد کردیم به طرف سینما پایتخت(که به دلیل کمتر شناخته شدن خیلی خلوت بود) اول چند تار مو ایرج کریمی را دیدیم که بیشتر شبیه همان فیلم قبلی‌اش(از کنار هم می‌گذریم) بود من مکالمه‌های تلفنی کاراکتر هما را پسندیدم ولی دیالوگ‌های سیاسی فیلم خیلی کهنه بود ولی در کل توصیه دیدنش را می‌کنم سانس بعدش شهر زیبا بود اول من و حسین فکر کردیم که خیلی شانس آوردیم که فرهاد اونجا بود و تا ما چند تار مو را ببینیم برامون تو صف جا نگه داشت ولی در کل هیچ فرقی نکرد سالن پر نشد.

شهر زیبا یک فیلم اجتماعی ـ عشقی بود بابک انصاری بازیگر نقش اعلا بازی روانی داشت، ترانه علی‌دوستی بهتر از من ترانه 15 سال دارم بود و صحنه چلوکباب خوردن که اوج فیلم بود.

 اصغر فرهادی فیلمی با ارزشی ساخته بود و حیف که من رقص در غبار را ندیدم. شهر زیبا را حتما ببینید .