همه مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند:

داریم اسباب کشی می‌کنیم حسابی وقتم گرفته‌اس.یک سری آرشیو روزنامه دارم که خیلی جا گرفته مادرم اصرار داره که اونها رو دور بریزم منم برای اینکه سروصدای مادرم درنیاد زود رفتم اونها رو بسته بندی کنم که این زود تبدیل شد به چند ساعت!
تمام شماره‌های هفته‌نامه کاریکاتوری توانا را ورق زدم وکلی خاطره برام زنده شد.روزنامه‌های سال ۷۸ را هم ورق زدم روزنامه نشاط ، صبح‌امروز ، خرداد ماهنامه‌های ایران‌فردا ،
پیام‌امروز  هر کدام از تیترها برام یادآور حال و هوای آن زمان : 
 پوزخندی به خودم و امثال خودم زدم که به چی دلخوش بودیم چی شد! فکر کنم شاید هم زیاده خواه بودیم و هم عجول و دولتمردانمان را نشناخته بودیم با هر های و هویی انتظار تغییرات عظیم را داشتیم افسوس! ولی تجربه‌ای بود سکوت حال ما هم نتیجه همان تجربه ها است یقین دارم که زیادند کسانی که سکوت پیشه کردند که شاید برای پالایش افکار گذشته باشد باید بیشتر بدانم تا بیشتر پالایش کنیم بیشتر و بیشتر بگذریم...
یکی از این نشریاتی که ورق می‌زدم شماره ۱۲۸ نشاط (۱۹ مرداد ۱۳۷۸) بود. ۱۵ مرداد همان سال پرویز شاپور در گذشت در همان شماره یادی از او و مطلبی از لیلی فرهادپور که حاصل جمع‌آوری چند مطلب و مصاحبه چاپ شده بود . چون سالروز آن نزدیک است وممکنه من آن زوان فرصت نداشته باشم از حالا یادی از او که طراح و پایه‌گذار کاریکلماتور می‌کنم.
در آن مطلب دست‌خطی از عمران صلاحی چاپ شده:
شاپور جان!
می‌گفتی وصیت کرده‌ام سنگ قبرم را پشت و رو بگذارند تا بتوانم با مطالعه نوشته های آن اوقات فراغتم را پر کنم.
می‌گفتی سنگ قبری را دیدم که رویش نوشته بود :با مقدمه استاد نفیسی.
می‌گفتی کنار سنگ قبر بزرگی سنگ قبر کوچکی دیدم .بعدا معلوم شد که آن سنگ قبر کوچک غلطنامه سنگ قبر بزرگ است .
می‌گفتی گدایی مرده بود و روی سنگ قبرش سوراخی به اندازه یک سکه ایجاد کرده بودند که رهگذران به او کمک کنند.
می‌گفتی عده‌ای را دیده ای که روی سنگ قبری با قلم و چکش دارند کار می کنند . تو پرسیده‌ای شما چه کاره‌اید و اینجا چه کار می‌کنید ؟ آنان جواب داده‌اند ما مامور ثبت احوال هستیم . این مرحوم در زمان حیاتش تقاضای تغییر نام کرده بود حالا با تقاضای او موافقت شده است.
شاپور جان!
بالاخره روی سنگ قبر خودت هم سنگ تمام گذاشتی !
من برایت اشک نمی‌ریزم چون باورم نمی‌شود که مرده‌ای .منزل عوض کرده‌ای . به زیارتت می‌آیم .شاید دو تا کمپوت هم برایت بیاورم.
                                                         عمران صلاحی
۱۶/۵/۷۸
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد