« فکر میکنم در من همین قدر توانایی هست که بر همه چیز، همه رنجها،غلبه کنم،تا جایی که حتی بگویم ، و با هر نفسم بگویم:من هستم!در گیر و دار هزاران عذاب ـ من هستم! از شکنجه به خود میپیچم ـ ولی هستم!در زندان نشستهام ولی زندهام ؛خورشید را میبینم، و اگر نتوانم خورشید را ببینم، میدانم خورشید هست. ودانستن این نکته که خورشید هست ـ همانا کل زندگی است.»
دیمتری کارامازف
در: برادران کارامازف
اثر داستایوفسکی
بیانیه117 فعال سیاسی و دگراندیش مذهبی در تهران:
((...ما خواهان ایرانی آزاد و مستقل هستیم و به همان اندازه که از بازگشت سلطه بیگانه و تجاوز خارجی بیمناکیم،از استبداد دینی و سرکوب آزادیهای قانونی مردم نیز بیزاریم. ما به آن بخش از نظریهپردازان و حاکمان و مسئولان که مردم را به اجبار به دو راهی ”آزادی یا استقلال“ سوق میدهند هشدار میدهیم که در این مسیر مبادا جمعی کم تجربه و جان به لب رسیده،به هوای سراب آزادی و دموکراسی اهدایی آمریکا، استقلال ایران را فدا کنند. اگر خدای ناخواسته چنین شود، آن دسته از بینشها و مسئولان مقصران اصلی این فاجعه ملی خواهند بود. ما به شدت نگران آنیم که تداوم سیاستها و روشهای کنونی جناح غیر انتخابی حاکمیت، کشور را به نقطه و وضعیتی غیرقابل اصلاح برساند. باید از سرنوشت طالبان و رژیم صدام عبرت گرفت و مطمئن بود که استبداد و خودکامگی با هر نیت و به هر شکلی که باشد سرانجام و سرنوشتی جز سقوط و محصولی جز بر باد رفتن توان کشور ندارد پس برای نجات ایران از گرداب توطئهها و تهدیدات راهی جز تن دادن به اراده ملی ایرانیان در پیش رو نیست، با اعتماد به قدرت و رای ملت است که پایههای دین رحمت و عدالت و آزادی نیز در این کشور استوارتر میشود.)) متن کامل
خش... خش... این صدا رو زیر پاهام حس می کنم چشام هم بسته است دوباره قدم بر میدارم ; خش...خش... آخرین قدم خش... .
پاهامو آروم از زمین بر میدارم زیر پامو نگاه می کنم, نه برگ زردی و نه شاخه نازک سروی خشکیده, .یه لایه نازک یخ زده روی سطح زمین; هر قدمی که بر میدارم ترکهای ریزی لایه یخ رو شکاف میده, مجموعشون دورنمایی از جای پای منه, رد پای منه, این ردپاها مسیر منو نشان می دن, یه پرسپکتیوه اولین قدم بزرگه, محکمه, بااطمینانه جلوتر که میری قدمها کوچکتر, مرددتر, مشکوکتر, قدمها نقطهای , ردپاها محو شده.
باید روی مسیرپروازکنم تا بتونم از بالا نگاه کنم و بعد آخرش رو حدس بزنم; بی هیچ اطمینانی ولی با اعتماد .
افسوس, اگه هوا کمی گرمتر بشه, همه یخها آب مییشن و ردپاهای منم... .
منتظر میمونم منتظر یه زمستون دیگه, زمستونی سردتر از هر سال.
بازم قدم بر میدارم خرت... خرت... خرت... .