سرزمین خوزستان یکی از اصلی ترین جایگاه های تمدن ایران است و سفر به این قسمت از خاک ایران را در این تعطیلات عید تجربه کردم که از بهترین سفرهای من بود جای مناسب، دوستان خوبی که همسفر بودند و شادیهایی را که به همراه آنان داشتم این خوشی را دو چندان کرد ... جای همه شما خالی
آسیابهای آبی شهر شوشتر که نوع معماری و قدمت آن و عظمت ساختش آن هم در زمان ساسانیان یک نوع غروری را برای بیننده ایرانی به وجود میآورد ، زیگورات چغازنبیل که قدیمی ترین بنای خشتی کشف شده جهان است که به نظر من نسبت به اهمیتش روی آن کم تبلیغ شده و حتی سازمان میراث فرهنگی سر و سامان خوبی به آن نداده بود و شخصی که آنجا راهنما بود هم از یکی از NGO ها بود ، مقبره دانیال نبی که بر خلاف انتظار من بیشتر شبیه یک امامزاده بود تا مقبره یک پیامبر باستانی و در و دیوار آن هم از شعارهای قدس و امثالهم پر بود ، شهر اندیمشک و دزفول که در کنار هم واقع شدهاند که هر دو بسیار زیبا و منحصر به فرد بودند و متفاوت از یکدیگر، مزارع نیشکر که در نزدیکی هفت تپه بودند، و رود کارون و دز که هر کدام به تنهایی یک عالمه زیبایی دارند و تمدن ایران باستان را در پیش روی چشمانمان زنده کرد و از همه بیشتر یک پارک آبشار در نزدیکی شوشتر بود که در پشت آن کوههای بکری داشت که زمانی که آنجا بودم دلم میخواست ساعتها در آنجا باشم و در زیر تک درخت آن بخوابم.
در ضمن عمو رضا ( که بر عکس گذشته خیلی سر حال بود) و سکوت (که کل سفر فقط واکمن به گوش بود)و متال همر ( سامان چی بگم !) هم با من در این سفر بودند.
نه اینکه حالم گرفته باشه ،نه! آپدیتم نمیاد .باید سال نو را تبریک میگفتم که نگفتم باید یه پست مناسب با این فضا مینوشتم که نکردم فکر کنم موقتی باشه خودم صبر میکنم تا ...
در ضمن توی پست قبلی کسی به من نگفته خفه شو همینطوری نوشتم فکر کردم تناقض خوبی باشه.
دو تا گوریل در حال بالا و پایین بردن اهرم رونده روی ریل راه آهن ... یه بچه ببر با یه بچه روباه ، یه خرس دختر سفید و یه خرس پسر که تصویر را پاره کرده و کله اش را بیرون میاره.
دهکده حیوان ( MISHA) از کارتون های پر شخصیت دار بود که هنوز هم بین خودمان از نام های آن استفاده می بریم .مهمترین خصوصیت این مجموعه به نوعی دور بودن از حال و هوای روزمرگی بود مکان محل وقوع داستان جایی نا مشخص که از تکنولوژی به دور است و فقط گه گاهی آثاری از آن مانند لوکوموتیو و دوچرخه مشاهده میشود.
برای تمام کاراکترهای آن خصوصیتهای منحصر به فردی به کار رفته بود که کودکان به راحتی با آنها ارتباط برقرار میکردند هر چند که دوبله فوق العاده آن هم مزید بر علت بود .
داستان از آنجا آغاز میشود که یک لوکوموتیو که دو گوریل پدر و پسر آنرا می رانند یک خانواده خرس قهوهای را که شامل مادر خرس و پدر و پسرشان که همان شخصیت اصلی داستان (میشا) را به دهکده ای میآورند که هنگام ورود آنها اهالی ده با تعجب از آنها استقبال میکنند و اول از همه کدخدا که یک خرس سفید است به آنها خوشآمد میگوید و بعضی از اهالی از جمله آقای ببر از آمدن آنها خوشحال نیست و تا آخر هم با آنها مشکل دارد در قسمت اول وقتی میشا برای بازی با بچه ها از خانه بیرون میرود فقط ناتاشا دختر کدخدا است که او را تحویل میگرد .
کدخدا: یک خرس قطبی که کدخدای این دهکده است و دخترش ناتاشا که با میشا دوست است.
آقای ببر: یک ببر تنومند که آهنگر است و یک پسر به اسم دراگو دارد آقای ببر در یکی از قسمتها حامله میشود که یکی از جالبترین آنها بود .
روباه: نوچه آقای ببر که او هم یک پسر دارد که هم بازی دراگو است.
آقای گربه: که چند سالی است در کلانتری زندانی است و در آنجا ازدواج کرده و دارای چند بچه است که بزرگترین آنها میاگو است این خانواده آقای کلانتر را عاصی کردهاند و همیشه آقای کلانتر مشغول نیمرو درست کردن برای آنهاست .
آقای خوک: که داری هتلی میباشد که همیشه خالی است و مشتری ندارد .
شخصیتهای دیگری هم در این مجموعه بودند که در بعضی قسمتها بودند مانند آقای مخترع ( یا اسم نداشت یا من یادم نیست) که اختراعات عجیب و غریبی میکرد و یک دختر و یک پسر خرخون داشت ، در یکی از قسمتها دستگاهی ساخته بود که ستاره ها رو جمع آوری میکرد ولی این دستگاه کار نکرد و ...
یا اون قسمتی که یک زندانی را با بالن میآورند و ترتیبی میدهند که با مادرش ملاقات کنه و کت وشلوار تنش میکند و...
یا جا پای خرس بزرگی که در جنگل پیدا میشه و بچه میترسند و بعدا معلوم میشه کار یه بچه خرس بوده که جا پای بزرگ میپوشیده.
این مجموعه هم از محصولات کمپانی انیمیشن سازی NIPPON ANIMATION است که در سال1979 ساخته شده است.
نوستالژی های گذشته: ( لینک کلی)
1- الفی 2- بچه های کوه آلپ 3- سنجاب کوچولو (بنر) 4- مهاجران
دیروز یک مکالمه جالب یک طرفه موبایلی شنیدم:
«- نه بابا جینام* کجا بود! نه شرمندت طرف ماه محرم کاسبی نمیکنه ،
- ...
- بابا ما نوکرتیم اگه گیرم بیاد حتما ولی بعد از دهم واست گیر میارم.
- ...
- باشه سعی میکنم، فردا تو هیئت چند تا از بچهها رو میبینم اگه تو دست بالشون بود ... حتما.
- ... . »
* منظور یک نوع از مشروبات الکلی
اگر در انتخابت شورای شهر شرکت نکردیم و عرصه را برای تندروترین طیف جناح راست باز گذاشتیم اگر انتخابات مجلس را تحریم کردیم و پای صندوق های رای حاضر نشدیم نتیجه را چگونه ارزیابی میکنیم؟ در حال حاضر که نتایج اولیه را میبینم شکی در من بوجود آمده که آیا تحریم انتخابات تاثیری داشت و کمکی از این بابت بود؟ اثراتش را در درازمدت شاهد خواهیم بود یا در کوتاه مدت ؟
۱- برای من که قبل از این جریان رد صلاحیت ها و تحصن نمایندگان تصمیم به عدم شرکت در انتخابات را گرفتم علت اصلی عدم حضورم را انتقاد به ناکارآمدی این سیستم و و عدم جوابدهی این ساز و کار میدانستم و به زعم خودم اگر در بهترین حالت این ترکیب مجلس ششم حفظ میشد چه کاری از دستشان ساخته بود؟ کسانی برایم دلیل میآوردند که حداقلش این است که قوانین ارتجاعی تصویب نمیشود . ولی به نظر من تجربه این را ثابت کرده که برای محافظه کاران حتی اگر از طریق مجلس هم برایشان راهگشا نباشد از طرق دیگر همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام یا شورای انقلاب فرهنگی و... اقدام خواهند کرد چون هیچگاه این جماعت به قواعد بازی تن نداده است .
حتی دلایلی همچون حفظ تریبون مجلس هم به نظرم قانع کننده نیست، وقتی نهایت اعتراض ها یک انتقاد به نهاد های زیر نظر رهبری باشد و دائم از محافظه کاران و شمردن موانعی که آنها در راه اصلاحت میگذارند خلاصه میشود فقط تعجب و هیجان ما را براگیخته میکرد همانطور که در دو سال اول مجلس هیجان زده و جوگیر شدیم اوج این انتقادها هم به دعواهای حیدری – نعمتی بین آنها خلاصه می شد .
۲- نتایج اولیه و تعداد شرکت کنندگان و صحنه هایی که در روز رای گیری دیدم به سختی آزارم داد . کسانی که از ظاهر آنها میشد حدس زد در مواقع عادی و در انظار عمومی فحش به نظام میکشند و به زمین و زمان بد و بیراه میگویند با ظواهری آشنا در صفهای رای گیری بودند. یاد آن جوانی میافتم که علت رای دادنش را خارج رفتنش میدادند و از ترس اینکه مبادا مشکلی از بابت رای ندادن برایش بوجود بیاید در اتخابات شرکت کرده است و اینکه برگ رایش را خط خطی هم کرده یا عیوض کارگر ساختمان از اینکه با رای ندادنش به او کوپن ندهند اقدام به رای دادن کرده است .
۳- فکر کنم شورای نگهبان با این رد صلاحیت ها خواسته یا نا خواسته کمک بزرگی به اصلاح طلبان کرده است و گر نه عدم اقبال رای دهندگان به آنها موجبات ناخن به هم زدن محافظه کاران را فراهم میکرد . همچنان که شمس الواعظین معتقد است:
« جنبش اصلاح طلبی در ایران در مواجهه با نتایج انتخابات مجلس باید اعلام کند که در برنامه انتقال زودرس به ساخت قدرت عجله کرده است ... پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76 را زودرس و هم برای خودشان و هم برای رقیبشان غافلگیرکننده می داند ... اصلاح طلبان به صورتی ناگهانی و بدون اینکه در ساخت سازه های مدنی، آمادگی کافی وجود داشته باشد به ساخت قدرت انتقال یافتند و این انتقال قدرت ناگهانی منجر به واکنش محافظه کاران در ساختهای قدرت شد و باعث گشت جلوی حرکت آنها را بگیرند که موفق هم شدند. »
جالب اینجا که چنین تحلیل هایی را قبلا شاهد نبودیم و الان دست به دست هم میدهند تا توجیهات جامعه شناختی از آن ارایه دهند.
۴- این طیف از کسانی که قرار است به عنوان نمایندگان مجلس روی کار بیایند عصاره آنها را میتوان در لیست آبادگران مشاهده کرد که از تندروترین های جناح راست هستند که دوران جوانی خود را در جبهه ها گذرانده اند ، از نظر اقتصادی برخلاف دیگر محافظه کاران همچون موتلفه به اقتصاد بازار انتقاد دارند (فعلا) و یک نمونه کامل چپ محافظه کار هستند که خود را از طبقات مستضعف جامعه (پرولتاریا سابق) میدانند و هر چند در شعارهای آزادی کرایانه میدهند ولی در عمل طرفدار محدودیت هایی از جمله در رابطه با اینترنت هستند (فاطمه رهبر از لیست آبادگران) . در حوزه سیاست خارجی هر چند شعارهای استکبار ستیزی میدهند ولی در این حوزه وامدار بزرگان دیگر جناح محافظه کار هستند .
۵- با این اوضاع هر چند نتایج را پیش بینی میکردم ولی باز هم از رای ندادنم پشیمان نیستم ولی این شبه را دارم که باید حداقل خودم را قانع کنم که آیا مطالبت عجولانه ما و کلان تر از ظرفیت اصلاحات در این چند سال باعث شد به این اوضاع دچار شویم یا به گونهای طمع کردیم؟
هنوز این پست تازهام جا نیافتاده این خبر توقیف شرق و یاس نو را دیدم ،علت توقیف شرق و یاس نو انتشار بخشهایی از نامه نمایندگان معترض به رهبری بوده است.شرق بخش هایی از نامه و یاس نو همه نامه را منتشر کرده بودند. یاس نو که برای اولین بار یک تیتر غیر سیاسی(البته با مضمون سیاسی) زده مطالب امروز آن در سایت موجود میباشد.
چیزی برای گفتن ندارم...